یادداشتی بر ظهیر

باید خودم رابتکانم ...بایدخودم رااز نو بنویسم...چه می خواهم ..چه می خواستم والان چه دارم و چه بایدبکنم.............

ایا کسی هست مرایاری کند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

یادداشتی بر ظهیر...

این عادت من است که هرچند وقت یکبار به بازنگری خودم میپردازم ..تاببینم ازدنیا چه می خواستم ...چه میخواهم و ایاکارهایم مرابه آزوهایم می رساندیانه ؟

واینک بخاطراین جابجایی وکوچ دوباره درحال بازنگری م

من در پنج سال اینده یک تیم قوی دربیمه خواهم داشت...چندی کتاب ترجمه کرده ام ..یک خانه خوب به نام خودم دارم ...واگر دکترا همچنان دراولویت هایم باشد... دانشجوی دکترایم....

یادداشتی بر ظهیر...

اینروزها بیشتربخودم فشار می اورم و یاداوری میکنم که می شوددر شهرستان چه کارهایی کرد یادداشتی بر ظهیر...

صبح درفاصله ای که می رفتم برای ثبت حضورم در اداره و می خواستم اینجابنویسم که احساس سردرگمی گیجی دارم ...با تکرار همین حس درهمکارم مواجه شدم  و به ایشون گفتم چرا خستگی وفرسودگی ... وبه همین سرعت یه حس خستگی جاشو دادبه احساس خوب سرزندگی 

چراکه نه ..چراشکفته نباشددلم ....خدا سبب ساز است

یادداشتی بر ظهیر...

علیرغم سردی هوا ی زمستانه .. دل به دریازدیم وتن به کویر سپردیم ..که سفربسیار دل انگیزی شد.... وجالب این هست که اخیرا دیگرهمه کسانیکه باانها اشنا میشویم . از ما کوچکتر ...و این یعنی که بانو داری به جرگه باتجربه ها می پیوندی ......

سفر کویر فوق العاده بود ..کنار دوستانی که پیدا کردیم و این هم اینکه افراد جدیدهم می توانند جذاب باشندو برایت سفری فوق العاده بسازند

یادداشتی بر ظهیر...

در حال و هوایی خلسه وار زندگی میکنم.. هی با خودم لیست ارزوهایم را مرور می کنم.... سعی می کنم دریابم چه میخواهم .. چه می خواستم وراهش را بیابم

مرا دریابید.. من گم شدم ..من درخودم گم شدم

یادداشتی بر ظهیر...

صبح ها که ازخانه می زنم بیرون ... این روزهابرگهای نو شکفته سبزخوشرنگ چشمان ادم را نوازش می دهندو لبخندبه لبان ادم میاورند که اری بهار نزدیک است ... و انچه بیشتر مراسرخوش می کند .. دیدن پیرمرد ی است که بالباس ورزشی اگرچه خمیده هر روزصبح زود شایدبه عاد یادداشتی بر ظهیر...